رسته‌ها
مرد لندن
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 34 رای
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 34 رای
✔️ مرد لندن داستانی است جنایی از زندگی مردی که به علت قتل به چند سال حبس محکوم می‌شود.

(لویی مالوان) قهرمان اصلی داستان است. او سوزن‌بان ایستگاه دریایی است. یک شب در حین انجام وظیفه متوجه زد و خورد دو مرد در اسکله می‌شود. یکی از آنها که (بران) نام دارد، همراهش را به داخل آب می‌اندازد. (مالوان) در این هنگام چمدانی را که داخل آب پرت شده است بر می‌دارد و به طور ناخواسته (بران) را به قتل می‌رساند. ادامه داستان با چگونگی رسیدگی به این پرونده شکل می‌گیرد...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
158
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1391/04/24

کتاب‌های مرتبط

فرزانه
فرزانه
5 امتیاز
از 2 رای
حادثه ای عجیب برای سگی در شب
حادثه ای عجیب برای سگی در شب
4.3 امتیاز
از 79 رای
رنجهای آنجلا
رنجهای آنجلا
4.3 امتیاز
از 30 رای
برج
برج
4.3 امتیاز
از 33 رای
معجزه عسل
معجزه عسل
4.4 امتیاز
از 67 رای
گذر از رنجها - جلد 3
گذر از رنجها - جلد 3
4.4 امتیاز
از 27 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مرد لندن

تعداد دیدگاه‌ها:
2
مترجم کتاب مرد لندن ماجرای چاپ آن را سالها پیش برایم نقل کرده بود.حال که این ترجمه را روی اینترنت می بینم، آن را برای خوانندگانش عیناُ نقل کنم:
سال ها پیش مادرم که برای گذران تعطیلات به کشور فرانسه نزد من آمده بود اصرار کرد کتابی برایش ترجمه کنم و من کتاب سیمنون را که آن روزها می خواندم،ترجمه کردم و او دستنویس مرا برداشت و با خود برای چاپ به ایران برد، تا مرحله تایپ و تصحیح هم پیش رفته بود
ولی در نهایت، از خیر چاپ کتاب با این شرایط گذشته بود.
سالها بعد که خودم به ایران آمدم و متوجه شدم استفاده از تحصیلات شیمی و فلسفه و تاریخ تمدن برای من که بیست و چند سال در اروپا زندگی کرده بودم کاری خطرناک و پردردسر است. توصیه کردند در خانه بنشینم و از راه تدریس و ترجمه روزگار بگذرانم. قرار شد برای نمونه این ترجمه قدیمی را به چند ناشر نشان دهیم و ببینیم وضعیت چاپ کتاب پس از گذشت چند سال به کجا رسیده! خلاصه ناشری قبول کرد که کتاب را به خرج خودش چاپ کند مشروط بر اینکه همه حقوق و مزایا برای ایشان باشد و مبلغ پانصد تومان صفحه ای بابت حق الترجمه به علاوه ده جلد کتاب مجانی به بنده تقدیم کند. در آن زمان یک نظافتچی ساعتی پانصد الی هفتصد تومان می گرفت. کسی که چند صفحه ای در عمرش ترجمه کرده باشد می داند که ترجمه،پاکنویس و تصحیح یک صفحه،بیش از یک ساعت وقت می گیرد بنابراین از خیر چاپ کتاب گذشتم.
بالاخره یکی از نزدیکان ناشری را معرفی کرد که به نظرش آدم خوبی بود. ناشر کتاب را به خرج ما چاپ می کرد، ده درصد حق الزحمه و صد جلد کتاب مجانی هم برای خودش می گرفت. معرف بیچاره مخارج چاپ را تقبل کرد و همان روز اول مبلغ درخواستی ناشر را نقداُ تقدیم کردیم
نه قراردادی به ما دادند و نه رسیدی! مراحل چاپ کتاب شروع شد. تصویر روی جلد را نپسندیدم ولی قبول کردم. الله اکبری از طرف ناشر برای صفحه اول انتخاب شد که نپسندیدم ولی قبول کردم. سر قیمت کتاب توافق کرده یودیم ولی ناشر سر خود اضافه اش کرد و پذیرفتم. صحبت از دو هزار جلد بود،ناشر گفت پنج هزار به بهانه این که کاغذ ارزان دارد که نداشت یا اگر هم داشت با ما به قیمت روز حساب کرد. گفت دوستی دارم که کتاب را ویرایش می کند. گفتم سه چهار صفحه امتحان می کنیم دیدم حسین کرد شبستری از آب درآمد. ترجیح دادم اصلا ویرایش نشود
بالاخره کتاب چاپ شد و خوب هرچه بود کار انجام شد! شانس آوردیم که اداره ارشاد و کتابخانه ها کتاب را پسندیدند و چند جلدی خریدند. ناشر اول سهم خودش را برداشت و به سفر حج رفت هرچند هنوز وظیفه اصلی اش که نشر،یعنی توزیع کتاب است را انجام نداده بود حال معلوم بود که چرا پنج هزار جلد بهتر بود چون سهم ایشان دو و نیم برابر می شد. ولی خدا پدر و مادرش را بیامرزد پولی هم به ما داد که مجبور شدم چیزی هم سرش بگذارم و پول معرف بیچاره را پس بدهم
بین خودمان اگر پول اولیه را در بانک به سپرده می گذاشتیم، درآمدش بیشتر می شد. بقیه کتابها را هم که به بهانه نداشتن انبار در زیر زمین خانه ما ریخت و رفت و دیگر خبری از ایشان نشدو کار چاپ و نشر کتاب به این ترتیب پایان یافت و اگر بخواهیم روزی زیر زمین مان را سر و سامان بدهیم بهترین کار این است که کتاب ها را بدهیم خمیر کنند. من هم پشت دستم را داغ کردم دیگر از این غلط ها نکنم
خدا کند مترجم های دیگر کشورمان موفق تر باشند
این هم از بلاهایی که اگر کتاب نویس باشید کسانی که خود را اهل فرهنگ و ادب می دانند و در حوزه نشر کتاب ادعا دارند بر سرتان می آورند چرا چون دیواری کوتاه تر از دیوار نویسنده یا مترجمی که سواد دارد اما پارتی و پول ندارد نمی توانند پیدا کنند این قشر معمولا زبانی برای اعتراض ندارند و با چند بار شکست و کلاهبرداری سرخورده به کنج عزلت می خزند و نه دیگر صدایی می کنند و نه تلاشی برای انجام کار جدید
سپاس
:-)
khar tu khar دوست گرامی این ترجمه که توسط خود خانم هرمین دخت تبار حیدره؟
:O
مرد لندن
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک